English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (6411 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
para director U هدایت کننده به موقعیت پارا
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
ortho para director U هدایت کننده به موقعیتعای ارتو- پارا
diastereotopic group U گروه هدایت کننده به موقعیتهای ارتو پارا
meta director U هدایت کننده به موقعیت متا
ortho director U هدایت کننده به موقعیت ارتو
marshaller U هدایت کننده به محل تجمع جمع اوری کننده یکان
directors U هدایت کننده
director U هدایت کننده
conducting staff U ستاد هدایت کننده
directing staff U ستاد هدایت کننده
channelising island U سکوی هدایت کننده
directors U هدایت کننده اتش
ballistic director U هدایت کننده بالیستیکی
director U هدایت کننده اتش
guideway U شیار هدایت کننده
bell's bund U دیوار هدایت کننده اب
dredging ladder U هدایت کننده سطل
armstrong U سیستم عمل کننده فرامین موشک هدایت شونده
para U پارا
paras U پارا
coaxed U کابلی که یک هسته مرکزی دارد و یک لایه محافظه و یک هدایت کننده دو جداره
coax U کابلی که یک هسته مرکزی دارد و یک لایه محافظه و یک هدایت کننده دو جداره
coaxes U کابلی که یک هسته مرکزی دارد و یک لایه محافظه و یک هدایت کننده دو جداره
co axial cable U کابلی که یک هسته مرکزی دارد و یک لایه محافظه و یک هدایت کننده دو جداره
coaxing U کابلی که یک هسته مرکزی دارد و یک لایه محافظه و یک هدایت کننده دو جداره
parahydrogen U هیدروژن پارا
para position U محل پارا
pararaft U پارا رافت
guidance U هدایت کردن وسیله یا هواپیمامنطقه پوشش سیستم هدایت هواپیما منطقه زیر پوشش سیستم هدایت
guidance U هدایت کردن سیستم هدایت هدایت
fighter direction U هدایت کردن هواپیماهای شکاری هدایت جنگنده ها ازروی ناو
mace U نوعی موشک هدایت شونده که با انرژی جنبشی هدایت میشود
homing guidance U هدایت هواپیما یا موشک بااستفاده از امواج رادار هدایت الکترونیکی
terminal guidance U هدایت موشک در مراحل اخرمسیر هدایت هواپیما ازفرودگاه یا به فرودگاه
beamrider U موشک هدایت شوندهای که به وسیله اشعه رادار هدایت میشود
maces U نوعی موشک هدایت شونده که با انرژی جنبشی هدایت میشود
cylinder baffles U صفحات نازک قلزی برای هدایت هوا از میان تیغههای خنک کننده و جذب حداکثر گرمای ممکن از جدارسیلندر
gyro repeater U تکرار کننده سمت ژیروسکوپی ناو تکرار کننده سمت هدایت نجومی ناو
inertial guidance U سیستم هدایت داخلی موشک هدایت خودکار
stellar guidance U سیستم هدایت نجومی موشکهای هدایت شونده
rocketeer U هدایت کننده پرتابه یا موشک دانشمند پرتابه شناس
plane director U نفر هدایت کننده هواپیما هادی هواپیما
columns U در نرم افزار پردازش کلمه میله وضعیت که در پایین صفحه است که بیان کننده موقعیت نشانه گر نسبت به ستون ها در صفحه است
column U در نرم افزار پردازش کلمه میله وضعیت که در پایین صفحه است که بیان کننده موقعیت نشانه گر نسبت به ستون ها در صفحه است
cartesian coordinates U سیستم موقعیت که از دو بردار در جهت زاویه راست برای نمایش نقط های که با دو عدد امکان دهی شده است و موقعیت آن را میدهد تشکیل شده است
conductance U ضریب هدایت قدرت هدایت
gyro pilot U سیستم هدایت خودکار ناو هدایت ژیروسکوپی ناو هدایت نجومی خودکار ناو
celestial guidance U سیستم هدایت نجومی موشک هدایت موشک یا قمرمصنوعی با استفاده از صورفلکی
relative plot U موقعیت نسبی ناوها یاهواپیماها به هم ثبت نسبی موقعیت ناوها
air position U موقعیت هوایی موقعیت هوایی هواپیما
corrector U جبرانگر تعدیل کننده تصحیح کننده تنظیم کننده
azimuth guidance U هدایت هواپیما از نظر سمتی هدایت سمتی هواپیما
locations U موقعیت
location U موقعیت
line of position U خط موقعیت
sites U موقعیت
site U موقعیت
condition U موقعیت
lodgment U موقعیت
sited U موقعیت
situs U موقعیت
occasions U موقعیت
occasioning U موقعیت
occasioned U موقعیت
situation U موقعیت
occasion U موقعیت
berth U موقعیت جا
berthed U موقعیت جا
berths U موقعیت جا
orientation U موقعیت
berthing U موقعیت جا
lodgment or lodge U موقعیت
situations U موقعیت
positioned U موقعیت
position U موقعیت
social situation U موقعیت اجتماعی
endo position U موقعیت اندو
situation of a building U موقعیت ساختمان
social status U موقعیت اجتماعی
situation U موقعیت حالت
situations U موقعیت حالت
positioning U تثبیت موقعیت
monopoly position U موقعیت انحصاری
stimulus situation U موقعیت محرک
storage location U موقعیت انباره
rest position U موقعیت سکون
print position U موقعیت چاپ
sign position U موقعیت علامت
status U اهمیت یا موقعیت
lie U موقعیت چگونگی
lied U موقعیت چگونگی
lies U موقعیت چگونگی
configuration U وضعیت یا موقعیت
configurations U وضعیت یا موقعیت
orientation U تعیین موقعیت
orientation U تشخیص موقعیت
footing U موقعیت وضع
advantage ground U موقعیت خوب
positioned U شکل موقعیت
position U شکل موقعیت
plotted U نقطه موقعیت
plots U نقطه موقعیت
plot U نقطه موقعیت
exoposition U موقعیت اگزو
benzylic position U موقعیت بنزیلی
pertinency U موقعیت شایستگی
case U وضعیت موقعیت
bit position U موقعیت ذره
position buoy U بویه موقعیت
cases U وضعیت موقعیت
ground position U موقعیت زمینی
point U محل یا موقعیت
circumstantial U مربوط به موقعیت
pertinence U موقعیت شایستگی
pertinence or nency U دخل موقعیت
position finding U موقعیت یابی
radar location U موقعیت رادار
page orientation U موقعیت صفحه
firing position U موقعیت احتراق
d. of a situation U موقعیت باریک
forward position U موقعیت رو به جلو
razor edge U موقعیت بحرانی
point guard U موقعیت گارد
positional U وابسته به موقعیت یامقام
space orientation U موقعیت یابی فضایی
trim U موقعیت قایق دراب
d. situation U موقع یا موقعیت باریک
upwell U موقعیت بهتری یافتن
opportuneness U موقعیت موقع بودن
trimmest U موقعیت قایق دراب
trims U موقعیت قایق دراب
pinches U موقعیت باریک سربزنگاه
pinch U موقعیت باریک سربزنگاه
circumstances U شرط موقعیت تشریفات
compass bearing U موقعیت برحسب قطبنما
station U موقعیت اجتماعی وضع
hold one's own (in an argument) <idiom> U دفاع از موقعیت خود
downward U به طرف یک موقعیت پایین تر
bowsprit position U موقعیت دکل خوابیده
vacancy U موقعیت شغلی آزاد
stations U موقعیت اجتماعی وضع
stationed U موقعیت اجتماعی وضع
iam ill bested U موقعیت بدی دارم
stand U عهده دارشدن موقعیت
spatial orientation U موقعیت یابی فضایی
blows U هدر دادن موقعیت
blow U هدر دادن موقعیت
whiteouts U عدم تشخیص موقعیت
whiteout U عدم تشخیص موقعیت
flage pole position U موقعیت میله پرچمی
golden opportunity <idiom> U موقعیت طلایی وعالی
toties quoties U هر چند بار که موقعیت اقتضاکند
It was the usual scene. U صحنه [موقعیت] معمولی بود.
strategic situation U حالت جنگی موقعیت استراتژیک
trims U موقعیت تخته موج دراب
grids U موقعیت اتومبیلها در شروع مسابقه
grid U موقعیت اتومبیلها در شروع مسابقه
occasioning U سبب موقعیت باعث شدن
occasioned U سبب موقعیت باعث شدن
occasion U سبب موقعیت باعث شدن
standing U موقعیت تیم در جدول مسابقه ها
She is not mindful of her social position ( status ) . U متوجه موقعیت اجتماعی اش نیست
solar orientation U تعیین موقعیت نسبت به افتاب
hold one's own U موقعیت خودرا حفظ کردن
hold one's ground U موقعیت خودرا حفظ کردن
occasions U سبب موقعیت باعث شدن
blade station U موقعیت شعاعی هر مقطع ازتیغه
reposition U مقام و موقعیت چیزی را تغییردادن
trimmest U موقعیت تخته موج دراب
to not have it easy U [موقعیت] ساده نیست [برایشان]
We're all in the same boat. U ما همه در یک موقعیت مشابه هستیم.
That's (just) the way things are. U موقعیت حالا دیگه اینطوریه.
trim U موقعیت تخته موج دراب
executes U موقعیت یک کامپیوتر که یک برنامه را اجرا میکند
executed U موقعیت یک کامپیوتر که یک برنامه را اجرا میکند
executing U موقعیت یک کامپیوتر که یک برنامه را اجرا میکند
centralized U آنچه در یک موقعیت مرکزی قرار دارد
execute U موقعیت یک کامپیوتر که یک برنامه را اجرا میکند
reporting point U نقطه مبدای موقعیت ناو یاهواپیما
feed U پاس به یاری که در موقعیت بهتری است
shortstop U موقعیت بازیکن مدافع در داخل میدان
last but not least <idiom> U آخرین موقعیت وپر اهمیت ترین
bistable U که در موقعیت ممکن روشن و خاموش دارد
feeds U پاس به یاری که در موقعیت بهتری است
if [when] it comes to the crunch <idiom> U وقتی که موقعیت وخیم می شود [اصطلاح]
position buoy U بویه نشان دهنده موقعیت کاروان دریایی
on occasion U لدی الاقتضا هر وقت موقعیت داشته باشد
dualism U وجود دو موقعیت یاپدیده متضاد در کنار یکدیگر
juncture U بحران موقعیت ویژه بهم پیوستگی اتصال
backtab U برگرداندن نشانه گر به یک واحد عقب تر از موقعیت موجود
to the manner born U فطره اماده برای موقعیت واشنا باداب
proletarianism U موقعیت سیاسی گروه رنجبران توده پست
to set a person on his feet U معاش کسیراتامین کردن موقعیت کسیرا استوارکردن
thaneship U قلمرو یا موقعیت ومقام خان مقام خانی
steerage U هدایت
direction U هدایت
leads U هدایت
lead U هدایت
total conductivity U هدایت کل
transduction U هدایت
leading U هدایت
Recent search history Forum search
2Some of my translations are missing !
1WHAT IS THE MEANING OF HANANEH
1confinement factor
2Let me know when you're done.. (kiss) Im gonna get ready for you!
1معنی lead lag compensator
1coffee table conversation piece
4express, overexpression
1روحانی چندمین رئیس جمهور است
1تاندانسیو
1پرو سویت یعنی چه؟ در مقاله ای از آل احمد آمده درباره صادق هدایت
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com